گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شیخ محمود شبستری:حقیقت- چون محقق گشت که مبداء عبارت است از ظهور هستی در نیستی، معاد عبارت بود از ظهو...

حقیقت- چون محقق گشت که مبداء عبارت است از ظهور هستی در نیستی، معاد عبارت بود از ظهور نیستی در هستی، چه مبدأ و معاد متقابلانند: کما بدانا اول خلق نعیده.
حقیقت- ظهور هستی در نیستی اظهار و ایجاد خلق است و ظهور نیستی در هستی اخفاء، و اعدام و موت، مبداء چون ظهور هستی بود در نیستی: الست بربکم قالوا بلی. معاد ظهور هستی باشد در حقیقت خودش: لمن الملک الیوم للّه الواحد القهار.
حقیقت- ظهور هستی در نیستی اقتضای فنای مظهر کند به حکم ظاهریت که ذاتی است مر هستی را و این دو حال به نشأتین مخصوص است: و ما هذه الحیات الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهی الحیوان.
حقیقت- نیست از روی نیستی هست نگردد، و هست از روی هستی نیست نشود، که قلب حقایق لازم آید، و فنا و بقا هر دو امر اعتباری​اند که از تجدد تعینات متباینه و متوافقه نموده می​شود و وجه نیستی دایما فانی است و وجه هستی دایما باقی: کل شیئی هالک الا وجهه.
حقیقت- بقا اسم وجود است در رتبۀ مظاهر، لیکن حقیقی لازم ذات وجود بود ومجازی به حسب امتداد مظاهر متوافقه، و باز فنا اسم ارتفاع تعین است مخصوص و این لازم ذات تعین بود: ما عندکم ینفد و ما عنداللّه باق.
تمثیل- تعین انائی جزئی مثلا به انکسار مرتفع شود وبر او اطلاق فنا و عدم نکنند با آنکه سفال را باقی خوانندو علی هذا چون سفال خاک و خاکستر شود، پس بقای اسم همان وجود است که با تعین انایی بود که در سفال اطلاق می​کنند، و اگر نه سفال را حادث گفتندی نه باقی: فلا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل اللّه اموات بل احیاء.
حقیقت- ظهور وجود تجلیات وجه باقی چون در مظاهر متوافقه بود اسم بقا که لازم وجود ظاهر است در آن مظهر ظهور کند، چه ملایمت و توافق در طور خویش یعنی درعالم کثرت مظهر عالم وحدت وحسن وجه باقی​اند و باز چون ظهور آن در مظاهر غیرمتوافقه بود فنا که عدم مظهر است ظاهر گردد. چه عدم توافق و مخالفت عدمی در این طور مظهر کثرت و قبح وجه فانی عدم ممکن است: کل من علیها فان، و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام.
رمز- مدرک از وجه ظاهر حس در این نشأه دنیا است و مدرک از وجه باطن عقل در این نشأه آخرت است و در نشأه دیگر قضیه منعکس بود و خط وهمی میان ظهورو بطون برزخ حدوث است و تتمه این حقیقت در اسم ظاهر و باطن گفته شد: و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون.
نکتة- مسافت میان دنیا و آخرت از مقوله کیف است: من مات فقد قامت قیامته، و کمیت تابع آن: بعثت انا و الساعة کهاتین، یوم کانهم یرونه بعیداونراه قریبا.
حقیقت- گفته شد که تعین در هر طرفة العین منتفی و متجدد می​گردد و انتفای جزو مستلزم انتفای کل است و وجود حق تعالی فیاض مطلق است و واهب الصور بی علت و آلت و ماده و مدت. پس عالم در هر طرفةالعین معدوم می​گردد و عالم دیگر موجود می​شود: انما توعدون لصادق و ان الدین لواقع.
حقیقت- چون غیروجود حق تعالی جز عدم نیست به ضرورت رتبت تعینات را به جملگی که مسما است به این عالم نهایتی و انقراضی بود،‌و تعینات متوافقه مجازی را انقضائی باشد که آن مسما است به: طامۀ کبری و نشأه اخری. لیکن محجوب مکان و زمان را نظر به فنای چیزی که عمر آن دهور بود نرسد، آن چنانکه گفته شد، مگر وقتی که طی زمان و مکان کرده شود: کلا سیعلمون ثم کلا سیعلمون.
قاعدة- از بحث​های رفته روشن شد که قیامت کبری را سه مثال است: اول آنکه در هر طرفةالعین به نسبت با هر شخص و به نسبت با جمیع عالم واقع می​شود. دوم آنکه مخصوص است به عارف بعد از مرگ اختیاری به حسب ترقی و تجدد احوال و سرعت سریان و کشف اسرار. سیم مشترک است میان اشخاص انسانی و مخصوص بدین نوع بعد از موت طبیعی. اما طامةالکبری به نسبت با مجموع اشخاص و انواع و اجناس بود که زمان را به کلی طی کنند که: وما امرالساعة الا کلمح البصر اوهواقرب. و مکان را هم چنان طی کنند که: یوم تبدل الارض غیرالارض و اذا السماء انشقت و اذا الشمس کورت و اذا السماء انفطرت الآیات.
حقیقت- چنانکه قوت طینت مبداء در معاش پیدا می​گردد و تعینات از اوضاع و هیأت بروفق ظهور این نشأه عارض او می​شود چنانکه از قوت عناصر و امتزاج ایشان انواع و اصناف متولد می​گردد، و متخیله که تصویر معانی می​کند بخصوص در خواب، و ملایک و جن که به اشکال مختلفه متشکل می​شود، هم چنان قوت باطنیت معاش نفسی و بدنی در معاد به فعل آید و ظاهر گردد، و مناسب آن نشأه مصور و مجسم شود، بر وفق آن قوت از علم و عمل، و خلق که نتیجه آن بود و صور و هیأت و اسمای آن در نصوص وارد است چون حور و قصور و طوبی و رضوان و انهار و اثمار و باز اضداد آن از مار و کژدم و آتش و مالک، و وجه مناسبت هر یکی از اجزاء با عملی که مترتب است بر آن بر صاحب بصیرت پوشیده نماند: انما اعمالکم یرد علیکم، فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید.
حقیقت- طول اعمار وخلود اشخاص به حسب توافق مظاهر تعینات و کثرت آن بود، مثلا عمر زمان که اجزای آن یعنی آنات در غایت توافق است دراز عمرتر از افلاک است، و همچنان افلاک که بسیط​اند ازعناصر دیرینه​تراند و عناصر از موالید و جواهر فی الجمله از اعراض، و چون آخرت و آخرتیان در غایت اعتدال و توافق​اند تا تشابه در آن واقع می​شود، لاجرم دایم الوجود و مخلد باشند: و اتوابه متشابها و لهم فیها ازواج مطهرة و هم فیها خالدون.
تذکرة- تشابه در احوال معاد سابقان که به مقام اتحاد رسیده​اند و به بقای حقیقی موصوف گشته و صورت تضاد و اختلاف تعینات به کلیت از ایشان مرتفع شده زیادت از ابرار بود که اصحاب یمین​اند، چنانکه فرمود: متکئین علیها متقابلین، و دراتفاق واختلاف احوال طوایف سه گانه از سابقان و اصحاب یمین و اصحاب شمال در سورۀ واقعه تأمل باید کرد تا روشن گرددآیت: انه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لایمسه الا المطهرون، تنزیل من رب العالمین.
قاعدة- غایت کمال هر چیزی بالقوة در او حاصل است، بلکه کمالات جملۀ اشیاء در هر شیئی مرکوز است و بواسطۀ تعینات دراو پوشیده​اند: ما بالذات لایزول بما بالعرض. چون موانع مرتفع گردد از او به ظهور آید و انواع لذات حسی و وهمی وخیالی و عقلی و کشفی به حسب وصول هر یک به ملایم و موافق خویش حاصل شود: فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین وفیها ماتشتهیه الانفس وتلذالاعین.
حقیقت- چون هر یک از قوای مذکوره به قوت مجموع موصوف گردند مجموع مدرکات هر یکی را حاصل شود، و چشم که الطف واشرف آلات ادراک است به غایت ونهایت کمال ادراک خویش رسد، و وجود به کلیت با جملۀ مراتب کمال بر او ظاهر شود، معرفت و کشف که حصه بصیرت است به رویت مسما گردد: وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة.
فذالک- معرفت فطری که لازم وجود است به مثابت حبه بر اطوار نشأتین گذار فرمود و در هر طوری او را شهودی خاص حاصل گردید و مرتبه​ای از مراتب کمال به فعل آمد و اسمی از اسمای حسنی به حد شهود عینی رسید، و باز در آخر، آخر در مظهر اول و ظاهر در مظهر باطن ظهور فرمود. اکنون معلوم شود که خط مستقیم وهمی در صورت شجره به حقیقت دوری بوده است، چه که اتصال نقطۀ اول و آخر جز در حرکت دوری صورت نه بندد، و باز در حرکت وهمی دایرۀ محیط به حقیقت نقطه بسیط مجرد است و نقطه عین وحدت: منه بداء و الیه یعود. هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیئی علیم ولاحول و لاقوة الاباللّه العلی العظیم.

فایل صوتی حقّ الیقین فی معرفة رب العالمین باب هشتم در بیان معاد و بیان حشر و حقیقت فنا و بقا

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها