شیخ محمود شبستری:یکی جم نام وقتی پادشا بود که جامی داشت کان گیتی‌نما بود
❈۱❈
یکی جم نام وقتی پادشا بود
که جامی داشت کان گیتی‌نما بود
به صنعت کرده بودندش چنان راست
که پیدا می‌شد از وی هرچه می‌خواست
❈۲❈
هر آن نیک و بدی اندر جهان بود
در آن جام از صفای آن نشان بود
چو وقتی تیره جام از زنگ گشتی
شه گیتی از آن دلتنگ گشتی
❈۳❈
بفرمودی که دانایان این فن
بکردندی به علمش باز روشن
چو روشن گشت انجام دل افزای
بدیدی هر چه بودی در همه جای
❈۴❈
حکیمی گفت جام آب بُد آن
منجم گفت اصطرلاب بُد آن
دیگر گفت بود آئینه راست
چنان روشن که می‌دید آنچه می‌خواست
❈۵❈
به قدر علم خود گفتند بسیار
ولی آسان نشد این کار دشوار
بسی گفتند هر نوعی از این‌ها
نبود ان جام جم جز نفس دانا
❈۶❈
چو نفس تیره روشن کرد انسان
نماید اندر او آفاق یکسان
چو انسان گشت اندر نفس کامل
شود بر کل موجودات شامل
❈۷❈
ز چرخ و انجم و از چار ارکان
نموداری بود در نفس انسان
حقیقت دان اگر چه آدم است او
چو عارف شد به خود جام جم است او
❈۸❈
بدار ای دوست گفت پیر خود پاس
نخستین نفس خود را نیک بشناس
که تا در وی ببینی هر دو عالم
ز راه صورت و معنی به یک دم
❈۹❈
تو نفس خویش را نیکو ندانی
به دانستن خدا را چون توانی
نخستین نفس خود را بشناس و خَب باش
از آن پس طالب عرفان رب باش
❈۱۰❈
… نفس … خدا نیست
وز او عرفان حق را آشنائیست
چو بشناسی نباشد زان وبالت
برون آئی به حکمت از ضلالت
❈۱۱❈
دلت روشن شود از نور رحمن
شوی ایمن ز مکر و شر شیطان
کامنت ها