شیخ محمود شبستری:ز من بشنو بیان حال شیطان که می‌دانم نمی‌دانی به سامان
❈۱❈
ز من بشنو بیان حال شیطان
که می‌دانم نمی‌دانی به سامان
ز اول نام او بودی عزازیل
کنون ابلیس شده از راه تبدیل
❈۲❈
ولیکن هر برزگش نام دیگر
به معنی دگر گفتند در خور
یکی‌اش حال مشغول ازل خواند
یکی‌اش صاحب طول امل خواند
❈۳❈
یکی‌اش عارف اسرار حق گفت
یکی‌اش نقطهٔ پرگار حق گفت
یکی نیزش غیور مملکت خواند
که حق بگزید و ز آدم رو بگرداند
❈۴❈
چنان خود را به کل در عشق او باخت
کزو با سجدهٔ آدم نپرداخت
نگردانید روی از حق و لعنت
به جان بخرید و یک شو شد ز رحمت
❈۵❈
چنان با لعنت حق خوی دارد
که هرگز یاد رحمت می‌نیارد
ز لعنت کردن او را نیست رنجی
که دشنام جبلیش به ز گنجی
❈۶❈
اگرچه کافر است امروز شیطان
ولی گردد قیامت را مسلمان
ز اول گر چه باشد شر مجمل
ولی آخر شود خیر مفصل
❈۷❈
یقین سرچشمهٔ سر قدر اوست
یکی رکن عظیم معتبر اوست
ندیدم در جهان یک کس که جان یافت
که از سیلی شیطان او امان یافت
❈۸❈
به صورت گرچه ملعون شد ز حضرت
ولیکن روی دارد سوی عزت
در لعنت بر او هرچند باز است
ولی اندر سرش بسیار ناز است
❈۹❈
اگر چه لعنتش کرده است حالی
ولیکن این ز سری نیست خالی
سوالی هست اینجا نیک دریاب
جوابی گوی اگر دانی در این باب
❈۱۰❈
اگر از خویش ترک امر حق کرد
چرا با او دگر بار این نسق کرد
که دادش انتظاری تا قیامت
که را بود از خلایق این کرامت
❈۱۱❈
چرا بی واسطه با حق سخن راند
اگر باطل بُد او باقی چرا ماند
مرا حالی جوابی در دل آمد
بگویم گر به گفتن مشکل آمد
❈۱۲❈
بدو دادست دنیا را به اقطاع
چو حال او چنان گردد ز اوضاع
اگر چه بر ملأ کارش تبه کرد
به زودی روی او آنجا سیه کرد
❈۱۳❈
ولی اندر نهان کاری دگر بود
که خلقی زان حکایت بی‌خبر بود
کامنت ها