شیخ محمود شبستری:چو تسبیح از خواهر این اسرار بشنود بزد یک نعره و بر دار شد زود
❈۱❈
چو تسبیح از خواهر این اسرار بشنود
بزد یک نعره و بر دار شد زود
چو ببریدند یکسر جمله اعضاش
جدا کردند از کل جمله اجزاش
❈۲❈
چو در باطن تجلی نور حق دید
فدا کرد او سر و زین سر نگردید
اناالحق میزد و میگفت ای دوست
چو میدانم که میدانیم نیکوست
❈۳❈
ببینم کین تن خاکی به ناسوت
فدا گردد به جان از بهر لاهوت
اگر این را به پیشت هست مقدار
بیامرزش که با من کرد این کار
❈۴❈
مناجاتش در آن سروقت این بود
چو صادق بود در دعوی چنین بود
تو را نیز ار بود این استطاعت
که باطن را کنی روشن به طاعت
❈۵❈
درون گر پاک داری چون برونت
ز نور حق شود روشن درونت
بنی آدم شوی آنکه مکرم
ز نور حق رسد فیضت دمادم
❈۶❈
ز فیض حق درونت جوش گیرد
به زورت عشق در آغوش گیرد
بدانی خویش را آن دم ز معشوق
بر آری نعرهٔ مستی به عیوق
❈۷❈
همی گویی انالحق همچو حلاج
ستانی از ملایک در شرف باج
بنی آدم گروهی بس شریفند
لطیفند و شریفند و ظریفند
❈۸❈
بنی آدم نباشد هر خسیسی
نباشد چون فرشته هر بلیسی
کامنت ها