شیخ محمود شبستری:به صورت آدمی کرده است نقاش اگر مردی به معنی آدمی باش
❈۱❈
به صورت آدمی کرده است نقاش
اگر مردی به معنی آدمی باش
چو سلطان خود کند حالی رسولی
رسولی دیگری باشد فضولی
❈۲❈
چو آب آمد تیمم نیست در کار
چو روز آمد چراغ از پیش بردار
چو پیدا شد ز پشت پرده دلدار
یقین دلاله شد معزول از کار
❈۳❈
به شهری چون درآید شهریاری
نماند شحنه را در شهر کاری
چو عشق آمد چه جای عقل رعناست
که کار عشق بدمستی و غوغاست
❈۴❈
در آن منزل که عشق آمد ستیزان
نباشد عق آنجا جز گریزان
چو عشق آمد چه جای عقل و هوشست
چو گوید عشق عقل آنجا خموش است
❈۵❈
در آن منزل که آمد عشق کاری
در آمد عقل چون طفلان بزاری
اگرچه کارها از عقل شد راست
ولیکن کار با عشق بالاست
❈۶❈
در تحقیق را صندوق عشق است
رسول عاشق و معشوق عشقست
اگر معشوق را عاشق نبودی
که گفتی این حقایق که شنودی
❈۷❈
ز فیض عقل میبین نور راهت
ولی در عشق میدانی پیشگاهت
دو حالست ای اخی در عشق پنهان
که پیدا میشود در عاشقی آن
❈۸❈
بود در راستی اول مقامش
میان عشق و مستی کشت نامش
چو شد عاشق تهی از خود فنا دان
چو پر گردد ز معشوقش بقا دان
❈۹❈
چو حاضر گشت جانان کیستم من
چو غایب باشم از وی چیستم من
اگر صد سال میسازی بضاعت
بسوزد عشق اندر نیم ساعت
❈۱۰❈
کسی کو عاشق است اندر مجازی
ندارد عشق صورت را نیازی
اگر تو عاشقی اندر حقیقت
نشان خواهند از تو در طریقت
❈۱۱❈
نشانش چیست ترک خویش گفتن
شدن قربان و ترک کیش گفتن
سخن در عاشقی بسیار گویند
ولی نی اینچنین اسرار گویند
❈۱۲❈
همی گویم حدیثی در بیانش
ز سر عشق میآرم نشانش
در گنج معانی باز کردم
پس آنگه این سخن آغاز کردم
❈۱۳❈
سخن نیکست اگر تو نیک دانی
نه در معنی و در صورت بمانی
چو بشناسی به دل یک یک دقایق
فرو آید به جانت این حقایق
کامنت ها