گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شیخ محمود شبستری:بدان که اول چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید عقل بود کقوله علیه السلام: «اول ماخلق...

بدان که اول چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید عقل بود کقوله علیه السلام: «اول ماخلق اللّه تعالی العقل». و عقل را سه معرفت داد: اول معرفت خود، دوم معرفت حق، سوم معرفت احتیاج او به حق. و از هر معرفتی چیزی در وجود آمد: از معرفت خود نفسی و از معرفت حق عقلی و از معرفت احتیاج او به حق جسمی پیدا شد. و در عقل دوم همین سه معرفت پیدا شد و از آن سه معرفت او هم بر این طریق عقلی دیگر و نفسی دیگر و جسمی دیگر پیدا شد. همچنین تا نُه مرتبه، نُه عقل و نُه نفس و نُه جسم پیدا شد و آن نُه جسم، نُه فلک است و نُه نفس، نفوس فلکی و نُه عقل، عقول افلاک. پس هر فلکی را نفسی و عقلی و جسمی باشد.
فلک اول را عرش خوانند و فلک اطلس و فلک الافلاک و جسم کل هم گویند. و فلک دوم را کرسی خوانند و فلک البروج و فلک الثوابت نیز خوانند و فلک دیگر را که زیر اوست فلک زحل خوانند و فلک دیگر را فلک مشتری و دیگر فلک مریخ و دیگر فلک آفتاب و دیگر فلک زهره و دیگر فلک عطارد و دیگر فلک قمر و عقل فلک قمر را عقل فعال خوانند و نفس او را واهب الصور گویند.
و بعد از افلاک، عناصر اربعه یعنی آتش و هوا و آب و خاک پیدا شد، بعد از آن، به امر الله تعالی، کواکب و افلاک عناصر را در هم سرشتند و از ازدواج وامتزاج ایشان موالید پیدا شد یعنی معادن و نبات و حیوان. بعد از این مجموع انسان پیدا شد و هرچه در این عالم پیدا شود به تأثیر کواکب باشد به امر حق تعالی. و کواکب بندگان حضرت اللّه​اند که شب و روز مسخر امر اویند و به فرمان او درکارند کقوله تعالی: «والشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره».
و ترتیب عناصر چنان است که اول کرۀ آتش است و در جوف او کرۀهوا و بعد از آن آب و بعد از آن خاک. و دلیل آنست که آتش را میل به طرف بالا است، چنانکه در شمع​ها و چراغ​ها مشاهده می​کنیم، و دیگر آنکه چون نفّاطان آتش بازی می​کنند آتش آن جسم را که در وی می​افتد می​سوزد و بالای هوا می​بردو مکان هوا بالای آب است، بدان دلیل که اگر مشکی را پر از هوا کنی یعنی باد و در زیر آب بری قرار نگیرد و بر بالای آب آید. و مکان آب بالای خاک است، دلیل آنکه سنگ و کلوخ را چون بر بالای آب می​نهیم قرار نمی​گیرد و در زیر آب می​رود.
و از عقل کل تا به کرۀ خاک، این مجموع طریق مبدء است؛ و از خاک تا انسان، یعنی معادن و نبات و حیوان، طریق معاد است. پس نور الهی وفیض سبحانی از عالم ارواح یعنی از عقول به نفوس و افلاک فایض می​گردد تا به کرۀ خاک و بعد از این رجوع می​کند به طریق معادن و نبات و حیوان و انسان و به حضرت الهی متصل می​گردد؛ همان نور باشد که از آن مقام آمده باشد و بر این مقامات گذشته و باز به مقام خود رفته کقوله تعالی: «کل الینا راجعون»؛ کقوله تعالی: «یا ایتّهاالنفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة»؛ کقوله علیه السلام: «کل شیء یرجع الی اصله».
و باشد که به تدریج و مرور ایام کرۀ آتش اندک اندک صورت آتش رها کند و صورت هوا گیرد؛ و هوا نیز به تدریج صورت آب گیرد و آب صورت خاک و خاک صورت آتش گیرد؛ و بر این طریق عناصر از صورتی به صورتی نقل می​کنند تا باز به صورت اصلی خود روند و این تبدیل عناصر را استحاله خوانند.
و بدان که طبیعت آتش گرم و خشک است، و هوا گرم و تر، و آب سرد و تر، و خاک سرد و خشک. پس آتش با هوا در گرمی یکی باشد و هوا با آب در تری یکی بُوَد و آب با خاک در سردی یکی باشد و خاک با آتش در خشکی یکی باشد. پس چون خشکی آتش به تری بدل گردد و آتش گرم و تر شود هوا گردد؛ و چون گرمی هوا به سردی بدل شود، هوا آب گردد؛ و چون تری آب به خشکی خاک بدل گردد، آب خاک شود؛ و خاک را چون سردی به گرمی بدل گردد آتش شود و شاید که این استحاله را بدایت از طرف آتش بود، یعنی آتش هوا و هوا آب و آب خاک و خاک آتش شود واین طریق را مبدء خوانند.
و شاید که برعکس اول، خاک آب شود و آب هوا و هوا آتش و آتش خاک و این طریق را معاد خوانند. اکنون بر استحالۀ عناصر دلیل بگوئیم تا طالبان حق را راه خداشناسی و آثار قدرت او روشن شود.
اول دلیل آنکه آتش هوا می​شود آنست که جملۀ شمع​ها و چراغ​ها را میل به طرف بالاست و در شب بغایت ظاهر و روشن است. اگر آتش هوا نشدی بایستی که از هر شمعی و چراغی خطی بودی روشن و متصل بالا رفته تا به کرۀ آتش، لیکن چون آتش و هوا در گرمی شریکند و در خشکی و تری از یکدیگر جداشده​اند و خشکی این مشعل​ها به نسبت باتری هوا اندک است، فی الحال خشکی آن شمع و چراغ به تری بدل می​شود. و این دلیل روشن است و نزد عقلا بغایت مبرهن و معین.
اما بیان آنکه هوا آب می​شود آنست که در فصل بهار و تیرماه بامداد که مردم برخیزند نباتات را تر بینند و آن را شبنم خوانند و آن هوا باشد که در سحرگاه سرد شده باشد و آب شده؛ بجهت آنکه هوا با آب در تری شریکند و در گرمی و سردی از هم ممتاز، چون گرمی هوا به سردی بدل شود آب شود. و آب خاک چنان می​شود که چون باران می​بارد و در زمین می​رود اول قطرۀ آب خاک می​شوداما چون قطرات آب بسیار شد آنگاه گِل می​شود و دیگر بیان آنکه خاک، آتش می​شود آنست که نباتات مرکبند و در ایشان خاک بیشتر است و چون آتش در هیزم افتد بعضی اجزای هیزم آتش شود و برود و دلیل این سخن آنست که هیزم مثلاً صد من بسوزانند، چون سوخته شود اندک خاکستر بماند، باقی آتش و دود شده و بدر رفته باشد و در بعضی شهرها هست که هیزم آن قوم از سنگ است و از آن سنگ بعضی آتش می​شود واز آن معنی حق خبر داده، قوله تعالی: «فاتقوا النار التی و قودها الناس و الحجارة».
دلیل استحالۀ عناصر روشن شد، و در این کتاب این قدر کافی است از احوال عناصر، هرچند عجایب و غرایب حضرت عزت در عالم بسیار است.

فایل صوتی مرآت المحقّقین باب دوّم در صدور موجودات

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها