شیخ محمود شبستری:گشت پیدا ز ملک ما زرداشت آنکه این نقش را نخست انگاشت
❈۱❈
گشت پیدا ز ملک ما زرداشت
آنکه این نقش را نخست انگاشت
دید در خلوت او مگر انوار
کرد مانندگی به صورت نار
❈۲❈
بود او حقه باز و چابک دست
وز طلسمات نقشها میبست
حیلتی چند ساخت سخت نکو
شاه گشتاسب بگروید بدو
❈۳❈
مانی چین پس از وی آمد باز
کرد زردشتیی دگر آغاز
شاه شاپور بگروید تمام
باز کشتش به عاقبت بهرام
❈۴❈
قول حق راست شد که «جاء الحق»
«زهق الباطل» آنگهی مطلق
اصل این کار اگر بدانی تو
در ره حق فرو نمانی تو
❈۵❈
ممکن الذات در مثل سایه است
هستی و نیستی در او مایه است
خیر نور وجودی قِدَم است
شر ز ظلمت که مُحْدَث و عدم است
❈۶❈
سرّ این معنی آنکه شرّ خود نیست
هرچه دارد وجود، آن بد نیست
ضدّ همدیگرند ظلمت و نور
هر یکی زان دگر کنند ظهور
❈۷❈
«کنت کنزاً» که گفت با داود
چیست جز از عدم ظهور وجود
نور را ذاتی است پیدائی
که به خود دارد او هویدائی
❈۸❈
لیک او را ظهور دیگر هست
وان ز ظلمت چو عکس صورت بست
آئینه چون ز عکس خالی بود
عکس صورت از آن جهت بنمود
❈۹❈
چیست صوت و صدا و عکس و صُوَر
زان مقالات دان حقیقت شرّ
«الذی احسن» است خیر کلام
«هل تری من فطور» کرد تمام
کامنت ها