شاهدی:جز تحفه جان عاشق درویش ندارد جانا بستان زو که از این بیش ندارد
❈۱❈
جز تحفه جان عاشق درویش ندارد
جانا بستان زو که از این بیش ندارد
بیگانه شدم از همه خویشان به غم عشق
عاشق به جز از یار کس و خویش ندارد
❈۲❈
رو اندش دنیا ز دل خویش برون کن
هر کس که چنین کرد بد اندیش ندارد
در باغ جهان یک گل بی خار ندیدم
وان نوش که دیدست که او نیش ندارد
❈۳❈
هر تیر که آن ترک سوی شاهدی انداخت
او را سپری غیر جگر پیش ندارد
کامنت ها