شاهدی:عمر بگذشت بدو سال اگر باز آید دل گم گشته در آن زلف دگر باز آید
❈۱❈
عمر بگذشت بدو سال اگر باز آید
دل گم گشته در آن زلف دگر باز آید
دل و جان را بفرستیم به استقبالش
چون مه چارده ما ز سفر باز آید
❈۲❈
دیده روشن شود از رایحه پیرهنش
گر از آن یوسف گم گشته خبر باز آید
چه شود گر ز غبار قدمش هر سحری
با صبا کحل جلایی به نظر باز آید
❈۳❈
بود در دام سر زلف تو مرغ دل من
غمزهات نیز به خونریز جگر باز آید
بگذرم از دل و جان و بنهم بر گذرش
گر خدنگ تو از این راه گذر باز آید
❈۴❈
عمر دیگر ز نوش باز به تن باز آید
شاهدی را اگر آن عمر بسر باز آید
کامنت ها