شاهدی:مرغ دل راست عزم مسکن خویش خاطرش می کشد به گلشن خویش
❈۱❈
مرغ دل راست عزم مسکن خویش
خاطرش می کشد به گلشن خویش
چند باشد درین قفس محبوس
نیست جایش بجز نشیمن خویش
❈۲❈
جان من چون لب تویاد آرم
پر کنم من ز لعل دامن خویش
گر نه فکر تو قصد جان من است
چیست مو جب به لب گزیدن خویش
❈۳❈
شمع روی تو نور دیده ماست
رد مکن دیده را ز دیدن خویش
لب شیرین چو کام خسرو شد
ماند فرهاد و کوه کندن خویش
❈۴❈
تیغ برکش بکش مرا و مپرس
گنه شاهدی به گردن خویش
کامنت ها