شاهدی:چو روز فرقت آن مه وداع دل کردم نماند صبرم و جان هم ز پی گسل کردم
❈۱❈
چو روز فرقت آن مه وداع دل کردم
نماند صبرم و جان هم ز پی گسل کردم
برای ساختن هانه بهر سکانش
تمام خاک رهش را به آب گل کردم
❈۲❈
گسست رشته جانم چو از کشاکش عشق
به عقد زلف تو آن رشته مشتغل کردم
ز سرخ رویی اگر لاله دم زدی در باغ
به خون دیده ز روی تواش خجل کردم
❈۳❈
هلاک شاهدی ای جان مکن به تیغ جفا
بکش به خنجر مژگان که من بحل کردم
کامنت ها