شاه نعمتالله ولی:رندان باده نوش که با جام همدند واقف ز سِر عالم و از حال آدمند
❈۱❈
رندان باده نوش که با جام همدند
واقف ز سِر عالم و از حال آدمند
حقند اگر چه خلق نمایند خلق را
بحرند اگر چه در نظر ما چو شبنمند
❈۲❈
دانندگان حضرت ذات و به ذات او
آئینهٔ صفات خدا و اسم اعظمند
بیشند از ملایک و پیشند از همه
گرچه کمند در خود و از هر یکی کمند
❈۳❈
ظاهر به هر مظاهر و باطن ز عقل و وهم
آخر به صورتند و به معنی مقدمند
مستان درد خواره و رندان دردمند
وین طرفه بین که در دل ریشم چو مرهمند
❈۴❈
باقی لایزالی و فانی لم یزل
هستند و نیستند و سخن گوی و اَبکمند
معشوق و عاشقند و می و جام و جسم و جان
از جام باز رسته و آسوده از جَمند
❈۵❈
روح الله اند در تن مردم چو جان روان
مرده کنند زنده چو عیسی مریمند
نوشند می ز جام غم انجام ما مدام
شادی روی ساقی و از خلق بی غمند
❈۶❈
جمعند عاشقانه و با دوست روبرو
گرچه چو زلف یار پریشان و درهمند
شمعند و روشنست که قایم ستاده اند
سروند دور نیست اگر در چمن چمند
❈۷❈
در عاشقان به چشم حقارت نظر مکن
زیرا که نزد حضرت عزت مُکرمند
نقش نگین خاتم ختم رسالتند
نقد خزانه ملک و عین خاتمند
❈۸❈
سلطان کاینات و غلامان سیدند
مخدوم انس و جان و سرافراز عالمند
کامنت ها