گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شاه نعمت‌الله ولی:تا ز نور روی او گشته منور آفتاب نور چشم عالمست و خوب و درخور آفتاب

❈۱❈
تا ز نور روی او گشته منور آفتاب نور چشم عالمست و خوب و درخور آفتاب
وصف او گوید به جان شاه ، فلک در نیمروز مدح او خواند روان در ملک خاور آفتاب
❈۲❈
تا برآرد از دیار دشمنان دین دمار می‌کشد هر صبحدم مردانه خنجر آفتاب
صور تا ماهست و معنی آفتاب و چشم ما شب جمال ماه بیند روز خوش در آفتاب
❈۳❈
پادشاه هفت اقلیمست و سلطان دو کون تا که شد از جان غلام او چو قنبر آفتاب
هر که از سر ازل نور ولایت دید گفت دیگران چون سایه اند و نور حیدر آفتاب
❈۴❈
آفتاب از جسم و جان شد پاکِ او تا نور یافت پادشاهی می‌کند در بحر و در بر آفتاب
گر نبودی نور معنی ولایت را ظهور کی نمودی در نظر ما را مصور آفتاب
❈۵❈
یوسف گل پیرهن بُرقع گشود و رخ نمود چشم مردم نور دیدو شد منور آفتاب
نقطهٔ اصل الف کان معنی عین علیست در همه آفاق روشن خوانده از بر آفتاب
❈۶❈
تا نهاده روی خود بر خاک پای دُلدُلش یافته شاهی عالم تاج بر سر آفتاب
می زند خورشید تیغ قهر بر اعدای او می فشاند بر سر یاران او زر آفتاب
❈۷❈
رأی او خورشید تابان خصم او خاشاک ره کی شود از مشت خاشاکی مکدر آفتاب
با وجود خوان انعام علی مرتضی قرص مه یک گرده ای خوان از محقر آفتاب
❈۸❈
سایهٔ لطف خدا و عالمی در سایه‌اش نور رویش کرده روشن ماه انور آفتاب
سنبل زلف سیادت می‌نهد بر روی گل خود که دیده در جهان زلف معنبر آفتاب
❈۹❈
تا به زیر چشم این صاحب نظر یابد نظر از غبار خاک پایش بسته زیور آفتاب
عین او از فیض اقدس فیض او روح القدس عقل کل فرمان بر او بنده چاکر آفتاب
❈۱۰❈
آستان بارگاه کبریایش بوسه داد در همه دور فلک گردیده سرور آفتاب
تا گرفتم مهر او چون جان شیرین در کنار گیردم روزی به صد تعظیم در بر آفتاب
❈۱۱❈
نعمت اللهم ز آل مصطفی دارم نسب ذره ای از نور او می‌بین و بنگر آفتاب

فایل صوتی قصاید قصیدهٔ شمارهٔ ۲

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها