شاه نعمتالله ولی:قدرت کردگار میبینم حالت روزگار میبینم
❈۱❈
قدرت کردگار میبینم
حالت روزگار میبینم
حکم امسال صورت دگر است
نه چو پیرار و پار میبینم
❈۲❈
از نجوم این سخن نمیگویم
بلکه از کردگار میبینم
غین در دال چون گذشت از سال
بوالعجب کار و بار میبینم
❈۳❈
در خراسان و مصر و شام و عراق
فتنه و کارزار میبینم
گرد آیینه ضمیر جهان
گرد و زنگ و غبار میبینم
❈۴❈
همه را حال میشود دیگر
گر یکی در هزار میبینم
ظلمت ظلم ظالمان دیار
غصهٔ درد یار میبینم
❈۵❈
قصهٔ بس غریب میشنوم
بیحد و بیشمار میبینم
جنگ و آشوب و فتنه و بیداد
از یمین و یسار میبینم
❈۶❈
غارت و قتل و لشکر بسیار
در میان و کنار میبینم
بنده را خواجهوَش همییابم
خواجه را بندهوار میبینم
❈۷❈
بس فرومایگان بیحاصل
عامل و خواندگار میبینم
هرکه او پار یار بود امسال
خاطرش زیر بار میبینم
❈۸❈
مذهب و دین ضعیف مییابم
مبتدع افتخار میبینم
سکهٔ نو زنند بر رخ زر
درهمش کمعیار میبینم
❈۹❈
دوستان عزیز هر قومی
گشته غمخوار و خوار میبینم
هر یک از حاکمان هفت اقلیم
دیگری را دچار میبینم
❈۱۰❈
نصب و عزل تبکچی و عمال
هر یکی را دوبار میبینم
ماه را روسیاه مییابم
مهر را دلفگار میبینم
❈۱۱❈
ترک و تاجیک را به همدیگر
خصمی و گیر و دار میبینم
تاجر از دست دزد بیهمراه
مانده در رهگذار میبینم
❈۱۲❈
مکر و تزویر و حیله در هرجا
از صغار و کبار میبینم
حال هندو خراب مییابم
جور ترک و تتار میبینم
❈۱۳❈
بقعه خیر سخت گشته خراب
جای جمع شرار میبینم
بعض اشجار بوستان جهان
بیبهار و ثمار میبینم
❈۱۴❈
اندکی امن اگر بود آن روز
در حد کوهسار میبینم
همدمی و قناعت و کُنجی
حالیا اختیار میبینم
❈۱۵❈
گرچه میبینم این همه غمها
شادیای غمگسار میبینم
غم مخور زان که من در این تشویش
خرمی وصل یار میبینم
❈۱۶❈
بعد امسال و چند سال دگر
عالمی چون نگار میبینم
چون زمستان پنجمین بگذشت
ششمش خوش بهار میبینم
❈۱۷❈
نایب مهدی آشکار شود
بلکه من آشکار میبینم
پادشاهی تمام دانایی
سروری با وقار میبینم
❈۱۸❈
هرکجا رو نهد به فضل اله
دشمنش خاکسار میبینم
بندگان جناب حضرت او
سر به سر تاجدار میبینم
❈۱۹❈
تا چهل سال ای برادر من
دور آن شهریار میبینم
دور او چون شود تمام به کار
پسرش یادگار میبینم
❈۲۰❈
پادشاه و امام هفت اقلیم
شاه عالیتبار میبینم
بعد از او خود امام خواهد بود
که جهان را مدار میبینم
❈۲۱❈
میم و حا، میم و دال میخوانم
نام آن نامدار میبینم
صورت و سیرتش چو پیغمبر
علم و حلمش شعار میبینم
❈۲۲❈
دین و دنیا از او شود معمور
خلق از او بختیار میبینم
ید و بیضا که باد پاینده
باز با ذوالفقار میبینم
❈۲۳❈
مهدی وقت و عیسی دوران
هردو را شهسوار میبینم
گلشن شرع را همیبویم
گل دین را به بار میبینم
❈۲۴❈
این جهان را چو مصر مینگرم
عدل او را حصار میبینم
هفت باشد وزیر سلطانم
همه را کامکار میبینم
❈۲۵❈
عاصیان از امام معصومم
خجل و شرمسار میبینم
بر کف دست ساقی وحدت
بادهٔ خوشگوار میبینم
❈۲۶❈
غازی دوستدار دشمنکش
همدم و یار و غار میبینم
تیغ آهندلان زنگ زده
کُند و بیاعتبار میبینم
❈۲۷❈
زینت شرع و رونق اسلام
هر یکی را دو بار میبینم
گرک با میش شیر با آهو
در چرا برقرار میبینم
❈۲۸❈
گنج کسری و نقد اسکندر
همه بر روی کار میبینم
ترک عیار مست مینگرم
خصم او در خمار میبینم
❈۲۹❈
نعمت الله نشسته در کنجی
از همه بر کنار میبینم
کامنت ها