شاه نعمتالله ولی:سالها در سفر به سر گشتیم عاشقانه به بحر و برگشتیم
❈۱❈
سالها در سفر به سر گشتیم
عاشقانه به بحر و برگشتیم
تا ببینیم نور دیدهٔ خود
پای تا سر همه نظر گشتیم
❈۲❈
گرد بر گرد نقطهٔ وحدت
همچو پرگار پی سپر گشتیم
عاشق و مست و لاابالی وار
در پی دوست در به در گشتیم
❈۳❈
ظاهر و باطن جهان دیدیم
معنی خاص هر صُور گشتیم
بی خبر طالب همی بودیم
تا که از خویش باخبر گشتیم
❈۴❈
یار ما بود عین ما به یقین
ما بدین معرفت سمر گشتیم
او شکر بود و جان من چون گل
ما به هم همچو گلشکر گشتیم
❈۵❈
آفتاب جمال او دیدیم
باز تابنده چون قمر گشتیم
کُشتگان بلای غم بودیم
زنده و شادمان دگر گشتیم
❈۶❈
پا نهادیم بر سر کونین
در همه حال معتبر گشتیم
غرقه اندر محیط عشق شدیم
واصل مخزن گهر گشتیم
❈۷❈
نعمت الله را عیان دیدیم
عین توحید را بصر گشتیم
کامنت ها