شاه نعمتالله ولی:بنازم جان روح افزای سید بنازم صورت زیبای سید
❈۱❈
بنازم جان روح افزای سید
بنازم صورت زیبای سید
همه اسرار او دارد کماهی
بنازم آن دل دانای سید
❈۲❈
توان دید آفتاب هر دو عالم
به نور دیدهٔ دانای سید
سر افرازی کنی در دین و دنیا
گرت در سر بُود سودای سید
❈۳❈
به نزد همت ما هفت دریا
بود یک قطره از دریای سید
ز سید غیر سید من نجویم
ندارم هیچکس بر جای سید
❈۴❈
محمد سید و سادات عالم
شدند از جان و دل مولای سید
برای ما نباشد هیچ مخفی
اگر باشیم ما بر رای سید
❈۵❈
شِکر ریزی کنی در مصر معنی
به صورت گر خوری حلوای سید
ز سِر سینهٔ بی کینهٔ او
شدم واقف من از ایمای سید
❈۶❈
دم جان بخش از عیسی طلب کن
ز موسی جوید و بیضای سید
غلام سیدم از جان و از دل
به خاک پای بی همتای سید
❈۷❈
به فردا می دهد امروز وعده
بنازم وعدهٔ فردای سید
دو چشم نعمت الله نور از او دید
که باشد روز و شب مأوای سید
کامنت ها