شاه نعمتالله ولی:ز آفتاب مهر او تابندهام پادشاهی میکنم تا بندهام
❈۱❈
ز آفتاب مهر او تابندهام
پادشاهی میکنم تا بندهام
گر نوازد ور کشد فرمان اوست
بندهام در بندگی پایندهام
❈۲❈
بلبل مستم درین گلزار عشق
گاه گریانم گهی در خندهام
غیر نور او نبیند چشم من
تا نظر بر روی او افکندهام
❈۳❈
جان و دل کردم نثار حضرتش
از نثار این چنین شرمندهام
مردهٔ دردم از آن دارم حیات
کشتهٔ عشقم ازین دل زندهام
❈۴❈
سید خود را از آن جستم بسی
عارفانه بندهٔ پایندهام
کامنت ها