شاه نعمتالله ولی:منصب مستان ما ترک وجود و عدم نسبت رندان ما بذل حدوث و قدم
❈۱❈
منصب مستان ما ترک وجود و عدم
نسبت رندان ما بذل حدوث و قدم
حاصل بحر محیط جرعه ای از جام ماست
خود که برد پیش ما نام می و جام جم
❈۲❈
پیر خرابات عشق یار عزیز من است
شیخ مبارک نفس پیر خجسته قدم
خاطر من هر نفس نقش خیالی کشد
بی مددی یا مداد یا ورقی یا قلم
❈۳❈
سلطنت عاشقان تخت ولایت گرفت
عقل گزیده کنار عشق کشیده قلم
جام می آمیختند خون دوئی ریختند
دور خوش انگیختند هر دو یگانه به هم
❈۴❈
ساقی کوثر اگر جام شرابت دهد
شادی سید بنوش غم مخور از هیچ غم
کامنت ها