شاه نعمتالله ولی:به هرحالی که پیش آید خیالی نقش می بندم از آن رو چون گل خندان به رویش باز می خندم
❈۱❈
به هرحالی که پیش آید خیالی نقش می بندم
از آن رو چون گل خندان به رویش باز می خندم
چو سرمستان به میخانه دگرباره درافتادم
حجاب رند رندانه ز پیش خود بر افکندم
❈۲❈
گسستم از همه عالم به اصل خویش پیوستم
به اصل خود چو پیوندی بدانی اصل پیوندم
مکن دعوت مرا شاها به شیراز و به اصفاهان
که دارم با هری میلی و جویای سمرقندم
❈۳❈
نه انسیم نه جنیم نه عرشیم نه فرشیم
نه از بلغار و نه از چین مگر از شهر ارکندم
چو غیر او نمی یابم به غیری دل کجا بندم
گهی بر تخت مالگدار و گه در کوه الوندم
❈۴❈
خراباتست و رندان مست و سید ساقی مجلس
حریف نعمت اللهم نه من در بند دربندم
کامنت ها