شاه نعمتالله ولی:بر در میخانه مست افتاده ام سر به پای خم می بنهاده ام
❈۱❈
بر در میخانه مست افتاده ام
سر به پای خم می بنهاده ام
در خرابات مغان مستانه باز
خوش در میخانه را بگشاده ام
❈۲❈
جانسپاری می کنم در راه عشق
هرچه فرماید به جان استاده ام
در نظر روشن بود چون نور چشم
آبروی اشک مردمزاده ام
❈۳❈
دامن همت نیالودم به غیر
پاک پاک است دامن سجاده ام
گوهر من باشد از دُر یتیم
تا نپنداری که من بیجاده ام
❈۴❈
بندهٔ سید شدم از جان و دل
لاجرم از کائنات آزاده ام
کامنت ها