شاه نعمتالله ولی:من به جان دوستدار رندانم عاشق روی باده نوشانم
❈۱❈
من به جان دوستدار رندانم
عاشق روی باده نوشانم
به جز از عاشقی و می خواری
هیچ کار دگر نمی دانم
❈۲❈
نوبتی توبه کردم از باده
مدتی شد کز آن پشیمانم
شعر مستانه ای همی گویم
غزلی عاشقانه می خوانم
❈۳❈
دُرد دردش مدام می نوشم
یار و همدرد دردمندانم
بندهٔ حضرت خداوندم
پادشاه هزار سلطانم
❈۴❈
سید مجلس خراباتم
ساقی بزم می پرستانم
کامنت ها