شاه نعمتالله ولی:ما زنگ ز آینه زدودیم در آینه روی خود نمودیم
❈۱❈
ما زنگ ز آینه زدودیم
در آینه روی خود نمودیم
رندانه در شرابخانه
بر جملهٔ عاشقان گشودیم
❈۲❈
مستانه به یک کرشمهٔ دل
از دست جهانیان ربودیم
بی ذوق نبوده ایم یک دم
بودیم به ذوق تا که بودیم
❈۳❈
ذوقی دگر است گفتهٔ ما
تا بر لب یار لب گشودیم
جانان به زبان ما سخن گفت
ما نیز به گوش او شنودیم
❈۴❈
مستیم و خراب و لاابالی
ایمن ز غم زیان و سودیم
زنده به حیات عشق اوئیم
موجود ز جود آن وجودیم
❈۵❈
سرمست خوشی چو نعمت الله
دیگر نبود بس آزمودیم
کامنت ها