شاه نعمتالله ولی:دردمندیم و به امید دوا آمدهایم مستمندیم و طلبکار شفا آمدهایم
❈۱❈
دردمندیم و به امید دوا آمدهایم
مستمندیم و طلبکار شفا آمدهایم
از در لطف تو نومید نگردیم که ما
بینوایان به تمنای نوا آمدهایم
❈۲❈
ما گداییم و تو سلطان جهان کرمی
نظری کن که به امید شما آمدهایم
دل فدا کرده و جان داده و سر بر کف دست
تا نگویی که به تزویر و ریا آمدهایم
❈۳❈
این چنین عاشق و سرمست که بینی ما را
نیست حاجت که بگویی ز کجا آمدهایم
ما اگر زاهد سجادهنشینیم نه رند
بر سر کوی خرابات چرا آمدهایم
❈۴❈
سید بزم خرابات جهان جانیم
بندگانیم به درگاه خدا آمدهایم
کامنت ها