شاه نعمتالله ولی:دل ز جان برگیر و جانان را بجو کفر را بگذار و ایمان را بجو
❈۱❈
دل ز جان برگیر و جانان را بجو
کفر را بگذار و ایمان را بجو
سایه بگذار آفتابی را طلب
این مجو ای یار ما آن را بجو
❈۲❈
آبروئی جو در این دریای ما
جو چه می جوئی تو عمان را بجو
گنج او درکنج ویران دل است
گنج خواهی کنج ویران را بجو
❈۳❈
مجمع اهل دلان گر بایدت
مو به مو زلف پریشان را بجو
گر حضور صحبتی جوئی چو ما
زاهدان بگذار و رندان را بجو
❈۴❈
نعمت الله را بجو گر عاشقی
جام می بستان و مستان را بجو
کامنت ها