شاه نعمتالله ولی:بود ما پیدا شده از بود او لاجرم داریم ما بودی نکو
❈۱❈
بود ما پیدا شده از بود او
لاجرم داریم ما بودی نکو
عقل می گوید مگو اسرار عشق
عشق می گوید سخن مستانه گو
❈۲❈
تا میانش در کنار آورده ایم
مو نمی گنجد میان ما و او
دیدهٔ ما هر یکی بیند یکی
چشم احول گر یکی بیند به دو
❈۳❈
غرق دریائیم و گویا تشنه ایم
آب می جوئیم ما در بحر و جو
خوش درین دریای بی پایان در آ
تا ببینی عین ما را سو به سو
❈۴❈
آینه داریم دایم در نظر
سید و بنده نشسته روبرو
کامنت ها