شاه نعمتالله ولی:می فراوان است اینجا جام کو دُرد و دردش هست درد آشام کو
❈۱❈
می فراوان است اینجا جام کو
دُرد و دردش هست درد آشام کو
ای که می گوئی دمی آرام گیر
با چنین دردی مرا آرام کو
❈۲❈
گر نشان و نام می جوئی مجو
در عدم ما را نشان و نام کو
زلف و خالش مرغ دلها صید کرد
خوبتر زان دانه و آن دام کو
❈۳❈
جام می در دور می گردد مدام
عشق را آغاز یا انجام کو
شمس تبریزی ز مصر آمد برون
آفتابی آن چنان در شام کو
❈۴❈
نعمت الله مست و جام می به دست
همچو او رندی درین ایام کو
کامنت ها