شاه نعمتالله ولی:ما نقش خیال تو نگاریم به دیده کاری به جز این کار نداریم به دیده
❈۱❈
ما نقش خیال تو نگاریم به دیده
کاری به جز این کار نداریم به دیده
در گوشهٔ دیده به خیال تو نشستیم
عمری به خیالت به سرآریم به دیده
❈۲❈
جز تور خیال تو که نقش بصر ماست
در دیده خیالی ننگاریم به دیده
گر زان که ز ما بر سر کوی تو غباریست
بر خاک درت آب بیاریم به دیده
❈۳❈
جان در تن ما عشق نهاده به امانت
گر می طلبد هان بسپاریم به دیده
هر شب من و رندی به هوای مه تابان
تا روز ستاره بشماریم به دیده
❈۴❈
در دیدهٔ ما معنی سید بنماید
هر صورت خوبی که نگاریم به دیده
کامنت ها