شاه نعمتالله ولی:جان ما با ما در این دریا نشست یار دریا دل خوشی با ما نشست
❈۱❈
جان ما با ما در این دریا نشست
یار دریا دل خوشی با ما نشست
از سر هر دو جهان برخاست دل
بر در یکتای بی همتا نشست
❈۲❈
در خرابات مغان ما را چو یافت
مجلسی خوش دید خوش آنجا نشست
چون سر دار فنا دار بقا است
بر سر دار آمد و از پا نشست
❈۳❈
ما و ساقی خوش به هم بنشسته ایم
خوش بود با مردم دانا نشست
زاهد مخمور زیر افتاد و شد
عاشق مست آمد و بالا نشست
❈۴❈
سید ما نور چشم مردم است
لاجرم بر دیدهٔ بینا نشست
کامنت ها