شاه نعمتالله ولی:از جور و جفای بی وفا دوست چون شد دل خستهٔ بلا دوست
❈۱❈
از جور و جفای بی وفا دوست
چون شد دل خستهٔ بلا دوست
مائیم غلام و یار مولا
مائیم گدا و پادشا دوست
❈۲❈
بیگانه ز هر دو کون گشتیم
دردا که نگشت آشنا دوست
در بند بلا چو بسته پائیم
دیگر چه کند به جای ما دوست
❈۳❈
از دوست وفا طلب نمودیم
هر چه نکند وفا به ما دوست
از دردسر طبیب رستیم
هم درد من است و هم دوا دوست
❈۴❈
سید نکند ز عشق توبه
گر جور کند و گر جفا دوست
کامنت ها