شاه نعمتالله ولی:به خدا تا ز خود شدم آگاه بی خدا نیستم دمی والله
❈۱❈
به خدا تا ز خود شدم آگاه
بی خدا نیستم دمی والله
گرد کنج خراب می گشتیم
تا به گنجی فرو شدم ناگاه
❈۲❈
یوسف جان نازنین تنم
سوی مصر دل آمد از تک چاه
مهر عشقش چو رو نمود به من
گرچه بودم هلال گشتم ماه
❈۳❈
نور ظاهر شد و نماند ظلام
گشت فانی غلام و باقی شاه
چون همه اوست غیر او کس نیست
گفته ام لا اله الا الله
❈۴❈
لاجرم سید وجود خودم
نعمت اللهم وز خود آگاه
کامنت ها