گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شاه نعمت‌الله ولی:از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست

❈۱❈
از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست
کفر سر زلف او غارتگر ایمان است قصد دل و دینم کرد ایمان مرا برده است
❈۲❈
کفری و چه خوش کفری کفری که بُود ایمان این کفر کسی در اوست کایمان به خدایش هست
ناقوس زنان می گفت آن دلبرک ترسا پیوسته بود با ما یاری که به ما پیوست
❈۳❈
بگشود نقاب از رخ بربود دل و دینم زنّار سر زلفش جانم به میان در بست
در گوشهٔ میخانه بزمی است ملوکانه ترسا بچهٔ ساقی رندیست خوش و سرمست
❈۴❈
سید ز همه عالم بر خاست به عشق او در کوی مغان با او مستانه و خوش بنشست

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۲۲۳

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

احمدعلی غلامی
2017-01-26T12:41:50
این غزل را می توان با غزل 27 لسان الغیب حافظ مقایسه نمود که با مطلع زیر شروع می شود:در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست ------ مست از می و میخواران از نرگس مستش مستحافظ تجربه عارفانه خود را بدون واسطه با یار بیان می کند ولی شاه نعمت الله ولی با واسطه که ترسا بچه باشد. ( تاریخ: 7 / 11 / 1395 )