شاه نعمتالله ولی:سرم سرگشتهٔ سودای عشق است دلم آشفتهٔ غوغای عشق است
❈۱❈
سرم سرگشتهٔ سودای عشق است
دلم آشفتهٔ غوغای عشق است
بدان دیده که بتوان دید او را
دو چشم روشن بینای عشقست
❈۲❈
حقیقت سرمهٔ چشم خردمند
غبار گرد خاک پای عشقست
ز عبرت غیر او از دل به در کن
که غیر دل دگر نه جای عشقست
❈۳❈
به شمع عشق جان و دل بسوزان
چو پروانه گرت پروای عشق است
مگو از دی و از فردا و فردا
که امروز وعدهٔ فردای عشق است
❈۴❈
تن تنها در آ سید به خلوت
که در خلوت تن تنهای عشقست
کامنت ها