شاه نعمتالله ولی:چشم مستش ترک عیاری خوش است زلف او هندوی طراری خوشست
❈۱❈
چشم مستش ترک عیاری خوش است
زلف او هندوی طراری خوشست
جان فدای عشق جانان کن روان
گر تو را میلی به دلداری خوشست
❈۲❈
بر سر دار فنا بنشین خوشی
زانکه اینجا جای سرداری خوشست
دلبر ار صد جان به یک جو می خرد
زود بفروشش که بازاری خوشست
❈۳❈
کار بی کاری است کار عاشقان
کار ما می کن که این کاری خوشست
سینهٔ ما مخزن اسرار اوست
او به دست آور که اسراری خوشست
❈۴❈
مجلس عشقست و ما مست و خراب
خوش خراباتی و خماری خوشست
گر گران باری مثال از بار یار
بار یار ار می بری باری خوشست
❈۵❈
بندهٔ سید شدم از جان و دل
این سخن صدق است و اقراری خوشست
کامنت ها