شاه نعمتالله ولی:جان به خلوت سرای جانان رفت دل سرمست سوی مستان رفت
❈۱❈
جان به خلوت سرای جانان رفت
دل سرمست سوی مستان رفت
آفتابی به ماه رو بنمود
گشت پیدا و باز پنهان رفت
❈۲❈
مدتی زاهدی همی کردم
توبه بشکستم این زمان آن رفت
عمر باقی که هست دریابش
در پی عمر رفته نتوان رفت
❈۳❈
هرکه جمعیتی ز خویش نیافت
ماند بیگانه و پریشان رفت
باز حیران ز خاک برخیزد
از جهان هر کسی که حیران رفت
❈۴❈
نعمت الله رفیق سید شد
یار ما رفت گوئیا جان رفت
کامنت ها