شاه نعمتالله ولی:چشم مستش گوشه ای از ما گرفت گوئیا از ما عنایت وا گرفت
❈۱❈
چشم مستش گوشه ای از ما گرفت
گوئیا از ما عنایت وا گرفت
عارفانه خلوتی خالی گزید
کنج خلوتخانهٔ تنها گرفت
❈۲❈
دل ز هجرش گر بنالد گو بنال
دیگران را کی بود بر ما گرفت
بر امید وصل او جان عزیز
رفت و بر خاک درش مأوا گرفت
❈۳❈
آب چشم ما به هر سو شد روان
سو به سوی ما همه دریا گرفت
در بلای عشق او افتاد دل
زان بلا این کار ما بالا گرفت
❈۴❈
نعمة الله رفت از عالم ولی
درگه یکتای بی همتا گرفت
کامنت ها