شاه نعمتالله ولی:یاری که می ننوشد از ذوق ما چه داند ناخورده دُرد دردش صاف دوا چه داند
❈۱❈
یاری که می ننوشد از ذوق ما چه داند
ناخورده دُرد دردش صاف دوا چه داند
همدم نگشته با جام ساقی کجا شناسد
میخانه را ندیده بزم خدا چه داند
❈۲❈
حالم ز عاشقان پرس تا با تو باز گویند
از عاقلان چه پرسی عاقل مرا چه داند
از جام ابتلایش ذوقی که مبتلا راست
هر کو بلا ندیده ذوق بلا چه داند
❈۳❈
گوید که ماجرائی با رند مست دارم
رندی که مست باشد او ماجرا چه داند
نوری که در دل ماست خورشید ذرهٔ اوست
هر بی بصر ز کوری نور و ضیا چه داند
❈۴❈
سلطان خبر ندارد از حال نعمت الله
اسرار پادشاهی مرد گدا چه داند
کامنت ها