شاه نعمتالله ولی:آتشی در دل است و جان سوزد دل چنین سوخت جان چه سان سوزد
❈۱❈
آتشی در دل است و جان سوزد
دل چنین سوخت جان چه سان سوزد
عشق او آتشی است جان سوزی
رشتهٔ شمع جان از آن سوزد
❈۲❈
گوئیا عود مجمر عشقم
که مرا خوش در این میان سوزد
آتش عشق چون بر افروزد
عالمی را به یک زمان سوزد
❈۳❈
آه دل سوز عاشقان بشنو
تا تو را دل به عاشقان سوزد
بر جگر داغ عشق او دارم
دلم از بهر این نشان سوزد
❈۴❈
نام غیرش چو بر زبان آرم
آتش غیرتش زبان سوزد
سخن گرم من روان می خوان
که دل سوخته را روان سوزد
❈۵❈
نعمت الله اگر چنین نالد
نفسش جملهٔ جهان سوزد
کامنت ها