شاه نعمتالله ولی:مبتلائی دیدمش خوش در بلا گفتمش خواهی بلا گفتا بلی
❈۱❈
مبتلائی دیدمش خوش در بلا
گفتمش خواهی بلا گفتا بلی
از بلا چون کار ما بالا گرفت
جان ما جوید بلا از مبتلا
❈۲❈
بینوایان را نوائی دیگر است
خوش نوائی می طلب از بینوا
آبرو جوئی درین دریا بجو
عین ما می جو به عین ما چو ما
❈۳❈
دُرد دردش عاشقانه نوش کن
تا ز دُرد درد دل یابی دوا
در محیط بیکران افتاده ایم
نیست ما را ابتدا و انتها
❈۴❈
نعمت الله ساقی و ما رند مست
با حریفان در خرابات فنا
کامنت ها