شاه نعمتالله ولی:کردگار از کرم عیانم کرد واقف از حال این و آنم کرد
❈۱❈
کردگار از کرم عیانم کرد
واقف از حال این و آنم کرد
من چو بی نام و بی نشان بودم
بی نشانی مرا نشانم کرد
❈۲❈
به تجلی ظاهر و باطن
گاه پیدا و گه نهانم کرد
در دل آمد به جای جان بنشست
رحمتی خوش به جای جانم کرد
❈۳❈
می خمخانه را به من بخشید
ساقی مست عاشقانم کرد
تا شوم رهبر همه رندان
رهنمودم به رهروانم کرد
❈۴❈
شرح علم بدیع او خواندم
این معانی از آن بیانم کرد
چون ز هستی خود فنا گشتم
باقی ملک جاودانم کرد
❈۵❈
نعمت الله به من عطا فرمود
رازق زرق بندگانم کرد
کامنت ها