شاه نعمتالله ولی:عین او در عین اعیان شد پدید آن چنان پنهان چنین پیدا که دید
❈۱❈
عین او در عین اعیان شد پدید
آن چنان پنهان چنین پیدا که دید
آفتابست او و عالم سایه بان
چتر شاهی بر سر عالم کشید
❈۲❈
جامی از می پر ز می بستان بنوش
این سخن از ما به جان باید شنید
در هوای یوسف گل پیرهن
همچو غنچه جامه را باید درید
❈۳❈
لطف او آئینهٔ گیتی نما
از برای حضرت خود آفرید
ما حباب و عین ما آب حیات
نوش کن جامی بگو هل من مزید
❈۴❈
سید ما از جمال پر کمال
می نماید هر زمان حسنی پدید
کامنت ها