شاه نعمتالله ولی:آتشی در نهاد جان افتاد جان بیچاره در فغان افتاد
❈۱❈
آتشی در نهاد جان افتاد
جان بیچاره در فغان افتاد
شمع عشقش چو بر کشید علم
سوخت پروانه پرزنان افتاد
❈۲❈
عقل مخمور منع ما می کرد
مست می رفت در مغان افتاد
هر که از چشم ما فتاد فتاد
نه دو روزی که جاودان افتاد
❈۳❈
سرو قدی که سر ز ما پیچد
در چمن قدش از میان افتاد
مرغ دل دید دانهٔ خالش
باز در دام زلف از آن افتاد
❈۴❈
ناوک آه عاشق سرمست
هر چه انداخت بر نشان افتاد
از لب او حدیث می گفتم
سخنم ناگه از دهان افتاد
❈۵❈
سیدم اوفتاد مستانه
چه توان کرد آن چنان افتاد
کامنت ها