شاه نعمتالله ولی:دل به دست زلف دلبر اوفتاد بی تکلف خوب در خور اوفتاد
❈۱❈
دل به دست زلف دلبر اوفتاد
بی تکلف خوب در خور اوفتاد
در خرابات مغان مستانه رفت
غرقه خود را دید خوشتر اوفتاد
❈۲❈
بر در میخانه با ساقی نشست
پای او بوسید و بر سر او فتاد
بارها دل در شراب افتاده بود
توبه را بشکست و دیگر اوفتاد
❈۳❈
از سر هر دو جهان برخواستند
بر سر کویش کسی گر اوفتاد
آفتاب او به ما ظاهر چو شد
ماه ما از جمله انور اوفتاد
❈۴❈
نعمت الله بازسازی خوش نواخت
غلغلی در هفت کشور اوفتاد
کامنت ها