شاه نعمتالله ولی:مده به باد هوا جان خویشتن بر باد بنوش جام شرابی که نوش جانت باد
❈۱❈
مده به باد هوا جان خویشتن بر باد
بنوش جام شرابی که نوش جانت باد
در آ به خلوت میخانه فنا بنشین
چه می کنی تو در این خانقاه ب بنیاد
❈۲❈
هزار جان عزیزم فدای غم بادا
که خاطرم ز غم عشق می شود دلشاد
دلم ز دست بیفتاد در سر زلفش
اسیر گشت چه چاره کنم چنین افتاد
❈۳❈
دمی که بی می و معشوق می رود باد است
دریغ عمر عزیزی که می رود بر باد
درم گشاد و گشادم از این درست که او
دری نماند که آن در به روی ما نگشاد
❈۴❈
به جان سید رندان که از سر اخلاص
غلام خدمت اوئیم و بندهٔ آزاد
کامنت ها