شاه نعمتالله ولی:عمر ما رفته بود باز آمد کار بی ساز ما به ساز آمد
❈۱❈
عمر ما رفته بود باز آمد
کار بی ساز ما به ساز آمد
جان هجران کشیده دلخوش شد
مژدهٔ وصل دل نواز آمد
❈۲❈
هر که ابروی یار ما را دید
یافت محراب و در نماز آمد
عشق سرمست ملک دل بگرفت
لشگر او به ترکتاز آمد
❈۳❈
شادمانیم و عاقبت محمود
غم نداریم چون ایاز آمد
دل به دلبر سپرده ایم دگر
خاطر از هر چه بود باز آمد
❈۴❈
ناز آغاز کرد باز آن یار
نعمت الله در نیاز آمد
کامنت ها