شاه نعمتالله ولی:مستانه ساقی از در در آمد از دولت او کارم بر آمد
❈۱❈
مستانه ساقی از در در آمد
از دولت او کارم بر آمد
جان گرامی کردم فدایش
عمر عزیزم خوش بر سر آمد
❈۲❈
خورشید حسنش خوش بر سر آمد
سرو روانش چون در بر آمد
استغفرالله از توبه کردن
بود آن گناهی از من گر آمد
❈۳❈
از مجلس ما زاهد روان شد
ساقی سرمست از در درآمد
مستانه جامی پر می به من داد
صد بارم از جان آن خوشتر آمد
❈۴❈
چون نعمت الله رندی حریفی
وقتی چنین خوش ، خوش درخور آمد
کامنت ها