شاه نعمتالله ولی:در ره او راهرو پای چه باشد به سر چشم گشا و ببین سر پدر با پسر
❈۱❈
در ره او راهرو پای چه باشد به سر
چشم گشا و ببین سر پدر با پسر
آیهٔ شمس و قمر گر تو بخوانی تمام
با تو بگویم توئی فتنهٔ دور قمر
❈۲❈
جام حبابی بگیر آب حیاتی بنوش
صورت ما را بدان معنی ما را نگر
هر چه تو داری از آن چشم گشا و ببین
زان که به نزدیک ما آنی و چیزی دگر
❈۳❈
ذوق حریفان ما عقل نداند که چیست
عشق بگوید به تو عقل ندارد خبر
ذات یکی و صفات بی عد و بی شمار
عین یکی در هزار می نگر و می شمر
❈۴❈
تخت ولایت تمام یافتم از جد خود
داد به من سیدم خلعت تاج و کمر
کامنت ها