شاه نعمتالله ولی:در خرابات تا سحرگه دوش می کشیدم سبوی می بر دوش
❈۱❈
در خرابات تا سحرگه دوش
می کشیدم سبوی می بر دوش
شادی روی ساقی سرمست
دوش تا روز بود نوشانوش
❈۲❈
بزم عشق است خرقه را بر کن
جامهٔ عاشقانه ای درپوش
در ره عاشقی و می خواری
عاشقانه به جان و دل می کوش
❈۳❈
ما خراباتیان سرمستیم
چون خم می فروش خوش در جوش
گل تبسم کنان و می در جام
بلبل مست کی شود خاموش
❈۴❈
نعمت الله حریف و ساقی او
جام در دور و عاشقان مدهوش
کامنت ها