شاه نعمتالله ولی:نقش نقاش است نقش این خیال غیر این نقش خیال او محال
❈۱❈
نقش نقاش است نقش این خیال
غیر این نقش خیال او محال
در همه آئینه ای روشن نمود
آن جمال بی مثال پر کمال
❈۲❈
عشق جانان است جان عاشقان
این چنین جانی کجا یابد زوال
آفتابی مه لقا پیدا شده
گاه بدری می نماید گه هلال
❈۳❈
عشق سرمست است در کوی مغان
عقل مخمور است و مانده بی مجال
چون یکی اندر یکی باشد یکی
آن یکی گه هجر باشد گه وصال
❈۴❈
نعمت الله در محیط عشق او
خوش حیاتی باشد از آب زلال
کامنت ها