شاه نعمتالله ولی:بود ما از بود او پیدا شده جمع گشته قطره و دریا شده
❈۱❈
بود ما از بود او پیدا شده
جمع گشته قطره و دریا شده
بر سر آبی و پنداری سراب
غرق آبی آب می جوئی ز آب
❈۲❈
قطره و موج و حباب و بحر و جو
هر یکی را گر بیابی آب جو
در محیط دیدهٔ ما کن نظر
یکدمی بنشین و در ما می نگر
❈۳❈
جام الوان پر کن از یک خم می
تا نماید رنگها از لطف وی
عاشقانه می بنوش از جامها
شاهدی را می نگر در جامه ها
❈۴❈
چشم ما هر سو که جنبد در نظر
چشمهٔ آب حیاتست ای پسر
گر فسردی بر لب جو ژاله ای
ور گذاری آب روی لاله ای
❈۵❈
هر گلی را شیشه ای دان از گلاب
هر حبابی کاسه ای می بین پر آب
کاسه و کوزه چو بشکستیم ما
در میان بحر بنشستیم ما
❈۶❈
قطره و دریا نماید ما و او
کل شیئی هالک الا وجهه
کامنت ها