شاه نعمتالله ولی:مجمع البحرین اگر جوئی دلست جامع مجموع اگر گوئی دلست
❈۱❈
مجمع البحرین اگر جوئی دلست
جامع مجموع اگر گوئی دلست
دل بود خلوتسرای خاص او
هرچه می خواهی بیا از دل بجو
❈۲❈
اوسع است از عرش اعظم عرش دل
چیست کرسی سدره ای از فرش دل
کنت کنزاً گنج اسمای وی است
کنز دل می جو که آن جای وی است
❈۳❈
جملهٔ اسما در او گنجیده اند
اهل دل دل را بدین سان دیده اند
علم اجمالی چو دانستی به جان
علم تفصیلی ز لوح دل بخوان
❈۴❈
از جمال و از جلال ذوالجلال
تربیت یابد دل مالایزال
نقطه ای در دایره بنهفته اند
اهل دل این نقطه را دل گفته اند
❈۵❈
نقد دل را قلب می خواند عرب
باشد از تقلیب او را این لقب
جامع غیب و شهادت دل بود
تخت سلطان ولایت دل بود
❈۶❈
رحمت ذاتی دهد دل را سعت
لاجرم اوسع بود دل را صفت
فی المثل گر عالم بی منتها
در دل عارف درآید بارها
❈۷❈
دل مُحسّ آن نگردد جان من
این چنین فرمود آن جانان من
شمه ای گفتم ز دل بشنو ز جان
تا بیابی ذوق جان عارفان
❈۸❈
یادگار نعمت الله یاد دار
یاد دار از نعمت الله یادگار
کامنت ها